مانياد منمانياد من، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

مامان و نی نی

خدایا به من بگو چرا ؟؟؟؟

پسرم به دنیای ما اومد و شیرین ترین ترین لحظات زندگی رو برام رغم زد اما خوشحالی من خیلی طول نکشید و بابایی مهربون و عزیزتر از جونم داره با یه مریضی سخت مبارزه میکنه از نظر دکترا دیگه خیلی دیر شده و حتی درمانش رو هم شروع نمیکنن و میگن شکنجه ش ندین خدایا اخه چرا خودت میدونی این مرد چقد پاکه و چقد برای همه خانواده ش زحمت کشیده حقش این نبوده نمیدونم میتونم به معجزه خدا ایمان داشته باشم ؟ واقعا میشه ؟باور نمیکنم ای کاش خواب باشم . بیدار بشم و بفهمم این جای زندگیم خوابی تلخ بود که تموم شد خدایاااااااااااااا چراااااا؟؟؟؟قیافه رنجورش از جلوی چشمام کنار نمیره و گریه است که امونم نمیده امروز فهمیدم به من گفتن زخم معده است !!!!!!!خدایا تمومش کن دیگه ن...
22 شهريور 1394

خوش اومدی مانیادم

مانیاد عزیزم یکشنبه هشتم شهریور ساعت 2:20دقیقه بعد از ظهر با وزن 4/100گرم و قد 51 سانت با عمل سزارین خانم دکتر مهتاب زینال زاده در بیمارستان بابل کیلینیک به دنیای ما آمد... خاطرات این چند روز به دلیل فشردگی کاری به زودی نگاشته می شود...
17 شهريور 1394

اخرین چکاپ

اره به همین زودی اخرین چکاپ بارداری هم شد من و مامان و مهدی دیروز یعنی دوشنبه دوم شهریور راهی مطب دکتر شدیم و اینبار هم 2ساعت تو نوبت بودم دیگه کمرم جواب کرده بود خلاصه معاینات انجام شد و دکتر بعد سونو و اینکه حرکات جنین کم شده nst برام نوشت که اگه خوب نبود فردا زایمان و بزاره اگه نه هشتم ...وقتی اومدم بیرون موضوع رو به مامان و مهدی گفتم مامان ناراحت و مهدی خوشحال شد میگفت الهام راحت میشی رفتیم بیمارستان که گفتن برو یه چیز شیرین بخور و بیا ...منم که ازمایش داشتم که واقعا نمیدونم چی بگم برا ازمایشات رویان رفته بودم یه مثلا ازمایشگاهی که تو 9مورد 8مورد و انجام داده بود و اون یه موردی که انجام نمیداد و دیگه به ما نگفت و ما بعد گرفتن جواب و فرست...
3 شهريور 1394
1